بلاک

تعریف و تاریخ امراض روانی – بخش دوم

بخش اول را روی وبسایت داکترز فورافگانستان دیده میتوانید

دوکتور کمال سید پاریس ۲۴ جنوری ۲۰۱۷

درین باره و ازین قاره گفتنی ها زیاد داریم. جمعیت های کهن با فرهنگ دیرین شان به غنای مطلب میافزایند. انسانشناسی( انتروپولوژی ) تا امروز آن نظر دیرینش را به اثبات نرسانده که گفته شده بود که اولین جمعیت انسانی متشکل در افریقا به وجود آمده و با استفاده از کناره های حاصل خیز رود نیل به سائر اکناف و بعد ها به سائر قاره ها انتشار نموده و به این نظر حتی فصلی در انتروپولوژی به نام Diffusionnisme کشوده شده است. اما چون این نظر هنوز رد هم نشده تنها به همین اندازه ذکرش کافیست و نباید در تیئوری ها بسیار پیچید.

من گفته بودم و نوشته بودم که انسان در هر کجایی که هست و از هر کجایی که آمده انسان فرهنگ ساز وحماسه آفرین است. در انسنشناسی

گفته شده که انسان بدون فرهنگ زندگی نمیتواند جمعیت انسانی به فرهنگ بسته گی دارد. من در یک سیمینار گفته بودم که فرهنگ هم رمز زندگی انسان است و هم رسم زندگی وی. فرهنگ در هر زمانی ناظم جمعیت است.

چیزیکه مورد دلچسیی ماست نقش فرهنگ در مورد جنون است هرزمان انسان به اتکا به فرهنگش در تلاش است تا برای جنون تعریفی داشته باشد.

برای سهولت تحقیق وهم به خاطر وسعت ساحه در قارهُ وسیع آسیا وتنوع خصوصیات فرهنگی، در انسان شناسی قارهُ آسیا را به مناطق مختلف تقسیم کرده اند که نا گزیریم از آن پیروی کنیم.

اول آسیای مرکزیست با وسعتی که دارد از شمال هندوکش تا شمال سایبیریای مرکزی را در بر میگیرد. دوم در شرق و در شمال شرق چین با همه وسعت و عظمت و قدامت فرهنگی آن و ادامت آن به مانگولیاست. سوم در جنوب و جنوب شرق هند میآید که آنرا انسانشناسان گنجینهُ فرهنگ شمرده اند. چارم در غرب و جنوب غرب شرق میانه است که این هم از قدامت فرهنگی عظیم بر خوردار است.

الف آسیای میانه:

حیطهُ جغرافیا ئی آنرا طوری که در بالا ذکر کردیم از هندکش در جنوب و در شمال تا به شمال سرزمین یاقوتا Yacotta بخش عظیم سایبیریای مرکزی را در بر دارد. گهواره های عظیم فرهنگی درین دیار از جنوب تا به شمال چشمگیر است. در جنوب بلخ با همه عظمت باستانیی آن در وسط بخارا و تاریخ حیرت انگیزش در شمال خیوا و ازآن شمالی تر شروع سرزمین یاقوتا و شروع شگفتی های فرهنگ تونگوس Toungoose است.

درین حیطه کار جنون و سرنوشت دیوانه ها بدست یک گروه کار شناس بنام چمان Chaman تعلق میگیرد. چمان را در سانسکرت سامانا Samana و در جنوب رود آمو و شمال هندکش بخشی میگویند چمان ها امروز نیز در حاشیه از بیماران روانی رسیدگی مکنند.

این علاج گران سنتی شامل یک حلقهُ فکری فلسفی و تصوفیست. این مجموعه فکری و فرهنگی را Chamanisme میگویند. به قرار فکر کار شناسان و انسانشناسی شمنیسم قدیمترین راه و رسم علاج روانیست. چمان ها اولین کسانی اند که از روح سخن گفته اند. انسانشناسی این ها را کاشف روح و روان که کلمهُ دری روح است میشناسد. اینها ادعا دارند که از برکت تمرینات بسیار عمیق و پیچیدهُ یی شان به تماس روح خود شان آمده اند. این تماس با روح خودشان به آنها نیرویی بخشیده که به کمک آن میتوانند در کانون روانی مریضان شان راه یابی داشته باشند. تمرینات شان بسیار پیچیدگی ها دارد.

کلمهُ شمان، یا چمان را یک اتنولوگ روسی گفته است که شاید از زبان تونگوسی مروج در یاقوتا آمده باشد که درین زبان خمنیه و یا خمانیه جادوگر را میگویند و با حرف خ نوشته و خوانده میشود. من در یک سیمیناریکه به این مطلب بر گذارشده بود و هم در یک کنفرانسی که روی این مطلب بود، به روایت از یک حماسهُ بخارایی که درآن از موجودیت یک مرد مرموز حاشیه نشین که در چمن زار های دور بخارا دیده شده، کارش در گردش به چمن زار هاست و گاهی هم تمام یک روز را در تماشای افق مگذراند مثل اینکه در افق چیزی را میبیند که دیگران نمی بینند و شب را در شمار ستارگان سحر مکند زندگی سحرآمیز دارد، کسی خواب و خورد ونوشش را ندیده. چون چمن گرد است میشود وی را چمان گفت و اگر این باشد یک اشارهُ دیگر است در فرآورد دری بخارایی کلمهُ چمان یا شمان.

یک ماهرانسانشناسی که در عین حال محقق در فلسفه و در شرح ادیان و اعتقادات جمعقت های پیشین بود بنام میرسی الیاد Mircea Eliade ( 1905 تا 1986) عمرش را وقف تحقیق درین رشته نموده از برکت کارهایش امروز در شمانیسم یا چمانیسم بسیار روشنی اندازی شده. گفته است که از روی تحلیل فوسیل های که از چمانها مانده سابفهُ تعلیمات شانرا بیست و پنج هزارسال نشان میدهد. این فوسیل ها که در سایبیریا یافت شده عبارت اند از استخوانهای حیوانات مختلف که دسته دسته با رشته هایی از پوست حیوانات بسته شده اند و در دل سنگ ها سنگ شده اند ازین رو تعین عمر آن نزد باستان شناسان آسان است. میرسی الیاد میگوید که این مواد درسی چمانها به حدی مرتب و شکل یافته است که قدامت موجودیت این گروه رامیتوان بیشتر تخمین نمود در یک جای دیگر گفته که روی تحلیل حکایه های آنان شاید هم قدامت رسم و روش شان بسیار بیشتر از بیست و پنج وحتی سی هزار سال باشد. ىر جاي دیگر حتي چهل هزار سال گفته است.

در مطالعهُ بالا تر از ده منبع به شمول آنسیکلوپیدیاي فرانسه به نام أنسيكلوپيديا یونیورسلیس در مورد چمانها مطالب دیگری هم گفته شده است، اینها را بنیانگذاران تصوف خوهنده اند در یک رسالهُ عظیم بنام آنسیکلوپیدیای تصوف یک متفکر فرانسوی و محقق در مورد تصوف بنام لوی مسینیون ( 1883-1962 Louis Massignon ) که سی سال عمرش را در تحقیق بر تصوف وقف کرده برین مطلب تآُئید کرده است.

از خواندن این مواُخذات به خوبی گفته میتوانیم که اینها هم مثل سائر انسانها در تحول ارتقایی اند چنانچه که از خود چمانها روایت شده که گروه های پیشین عقیدت های داشته اند که امروز نزد خودشان مدار اعتبار نیست مثلاً چمانهای پیشین را عقیده برین بود که چمان در بند و بار یک درخت مقدس است که این درخت را کسی دیده نمی تواند وصرف در جریان تمرینات خصوصاً در جریان ریاضت مبنی بی خوابی های پیگیر در تفکر و تعمق از روز دوم بی خوابی به بعد حوالی صبحدم آواز برگهای این در خت را میشنوند وهم پرنده های را که بالای این درخت بدنیا آمده اند می بینند. این دید وشنید شان طبیعت برسامی یا hallucination دارد نقش تلقین و اعتقاد راسخ به این مطلب را نباید از نظر دور ساخت به این درخت صبغهُ الهیت میدادند. به کسانیکه به امراض روانی آشنا نیستند باید گفته شود که برسامات ادراک بدون شی است مریض مصاب جنون آواز های را میشنود که دیگران نمی شنوند و یا چیز ها یی را میبینند که دیگران نمی بینند اما خارج جنون هم در فرط جذب و چسپ اشتیاقی گوشه گیران و زیر اثر تلقین نزد اشخاص مساعد به آنان احساس برسامی ممکن و حتی معمول است مثال آن برسامات ملنگها و فرو رفتگان کانون فقر است که به جایش در یک فصل جداگانه تشریح خواهد شد.

بعد ها چمانها نظر درخت مقدس را گذاشتند و گفتند همه درختان مفید اند و بالای انسانها سایه میاندازند و به آنها حاصل میدهند و درختان مشکل بیماری روانی را حل نمیکند. ازین به بعد فکری مشابه فکر افریقایی به میان آمد و گفته شد که هر انسان یک رابطهُ خاص سرنوشت ساز با یک حیوان دارد و جنون زادهُ بیماری این حیوان است. به پیروی از این فکر از مریض خواسته میشد تا به علاج گر کمک کند تا به آن حیوان دستیابی ممکن شود و به خاطر رضائیت حیوان تدابیری روی دست میگرفتند شرح آن به طول خواهد کشید.

سه هزار سال پیش چمانها در فکر دریافت علل و اسباب بیماری های روانی برامدند و از ناگواری های اجرام سماوی سخن به میان آوردند و گفتند شاید هرانسان به خود ستارهُ داشته باشد و بیماری روانی با گرفتاری های ستاره اش در کهکشان رونما شود.

چمان های بعدی این مفکوره را هم ترک کردند و به فکر موجودیت خدایان متعدد شدند و گفته شد که سلامت خدای خودرا دارد و بیماری خدای خودرا. چمان در زمینه نقش میانجی پیدا کرد این نقش میانجی گری یا Medium بین نیروهای مرموز که کشف چمانهاست در دیگر فرهنگ ها هم پذیرش یافت و امروز درین جهان علمی و صنعتی هم این فکر رونق بازار میدیوم هاست. اینها حتی در کشور های متمدن آرگاه و بارگاه دارند اما در حاشیه عمل میکنند. به آنها میدیوم گفته میشود نه چمان.

دو هزار پنجصد سال قبل بیماری روانی لغت پیدا کرد و به آن دیوانه گفته شد که از کلمهُ دیوا که نیروی دیو آساست و آنه که مادر است تشکیل شده این کلمات در زبان آسیای مرکزی از زبان ما قبل زبان دری که به آن زبان آری میگفتند آمده و گفته شده بود که روح دیو آسا در بطن مادر حلول میکند و هر گاه درین وقت حمل اتفاق افتد مرض در رحم مادر به جنین( طفل داخل رحم) میگذرد. عمر این لغت را زبانشنسان به سهولت تعین مکنند زیرا این وقتیست که کلمات آسیای میانه که در شمال هندکش به دال شروع میشود در جنوب دال به لام بدل میشود همینست که ازدیوانه، لیونی بدست میآید. در دریافت من لغت دیوانه قدیم ترین لغت است، و در هیچ زبان دیگر برای بیماری روانی به این قدامت لغت نیافته ام که ذکر شده باشد.

در مسیر راه ارتقائی چمانها مرحلهُ اجرای خواندن ها به امید شفا رایج شد. خواندن به آواز لطیف و به صدای گوارا صورت میگرفت تا هیچ گوش را تخریش نکند و آرامش را فراهم کند. این آواز خوانی ها تا امروزهم باقیست. قرار دریافت و گفته ُ ژورژ دورو Georges Devereux این آواز ها در هرکجایی که باقی مانده با هم شباهت دارند چی درشرق دور نزد چمانهای سیدانگ موی در هنوی، چی در خواندن های مایا( Maya) در امریکای وسطی( چمانها با استفاده از سالیان یخ بندی، الاسکا را عبور کرده به قارهُ امریکا رفته اند)، چی در علاج گران آمازونی امریکای جنوبی. آواز ها شباهت به آواز یک پرنده دارند. در ارتفاعات هندوکش این آواز ها هنوز به منظور علاجگری عمل میشود و به آن غومبور ویا غونبور میگویند.

از هر فکری که در بالا گفته شد تا ایجاد یک فکر دیگر بالا تر از صد و دو صد سال پیروی به عمل آمده.

چمانها عادت داشتند که هرگاه اقدام شان نتیجه نمی داد و وضع مریض خوب نمیشد با هم مشوره میکردند ودلیل ناکامی را جستجو میکردند، این شامل تعلیمات چمانیست. همین بود که یک گام قابل ستایش برداشته شد که تا امروز ازآن هم روانشناسی امروزی وهم زبانشناسی با قدر دانی یاد میکند: چمانها کشف کردند که هر کلمه دو و حتی سه بعد دارد: یکی معنی مستقیم کلمه است که ازآن شنونده چیزی را میفهمد که گوینده خواسته است، اما مشکل عمده در بعد دوم است که معنای نهفتهُ یک کلمه میباشد هر کلمه میتواند یک انداز درونی و روانی داشته باشد و غالباً هم همین طور است و محصول تجارب گذشتهُ یک شخص است ازینرو یک کلمه میتواند چی در معنی مستقیم چی در معنی غیر مستقیم و چی صرف در شباهت صوتی با یک کلمهُ دیگری، یک خاطرهُ دردناک دیرین را که نهفته است بیدار کند و سبب نا راهتی مریض شود و مراودهُ علاج را از مسیر مفید و از کفایتش بیجا کند.

چمانها برای حل مشکل انداز های غیر انتظار کلمات در فکر ایجاد یک زبان چمانی شدند این وقتی است که چمانها در رشد انکشافی خود بسیار پسشرقته اند با زبانی که ایجاد کرده اند به آن تنها چمانها با هم مراوده میکردند و نه هیچ کس دیگر. هیچ کلمه از زبانهای متداول در او نیست ازین رو هیچکس را تخریش نمی کند برعکس شنیدنش تازگی ها دارد خصوصاً از زبان یک شخص مرموز و معجزه برانگیز.

زمانی که چمان در یافت که در یک زبانیکه بر همه بیگانه است راهت است در سراغ یک زبان شخصی برای خودش برآمد که به آن زبان خلوت میگویند. هر چمان هرگاه با خود است با یک زمزمه خفیف و لطیف مصروف است گاهی هم خودش هم نمی داند چی میگوید اما میداند که با آن سکوت شکنی دارد.

در تضاد فکری چمان آمده که هرگاه یک کلمه یک شی یا یک مطلب معین را افاده کند از حیطهُ معنی میافتد. باید بیانش به هیچ شی اصابت نکند تا کل باشد نه جذء برای روشن ساختن این مطلب که شاید به شاگردان ما پیچیده بنماید برداشت و تحلیل خودم را از بیان شمس تبریزی که فکر میکنم جذب وچسپ چمانی داشته و برای آن دلائل دیگر هم دارم مثال بیاورم: شمس گفته «آن خطاط سه خط نوشتی ، یکی خود خواندی و هم غیر او، و یک خط دوم نوشتی که خود خواندی لا غیر، یک خط سوم نوشتی که نخود خواندی نه غیر او آن خط سوم منم» چمان در شناخت خودش گرفتار پیچیدگی هاست.ْ

دانستن مراحل ارتقائی چمانها به این حتمی است هر مرحلهُ بعدی با خود اثری از مراحل قبلی دارد.

ختم قسمت الف بخش دوم

ادامه دارد

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button